دیر، دورنمایی از حقایق امامت بود در دقایق آن صحرا.
کاروانیان از حج بازگشته اند و سوغاتی از «توحید» به همراه دارند. با استماعِ بیاناتِ رسولِ مهربانی، رو به « نبوت » آورده اند و اینک « امامت » .
کدامین طنین، با آهنگی از دیار آینه، میتواند گل و گلشن را به سینه ها مهمان کند؟ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه.کنارِ برکه، سکوی جاودانگی بود که از یک سو اتمام دین را دید و از دیگر سو، آغاز معرفیِ همگانیِ علی را.
غدیر نشان داد خدا عادل است و ولایت را در وجود سزاوارترین، مستقرّ می سازد. دستی، جانشینِ دستی شد و از این گل تازه، افسردگیِ آن صحرا زدوده شد.
غدیر، برکهای از تدبیر بود برای رسیدن به رستگاری های پیاپی، رسیدن به هم صدایی و هم سویی.
غدیر می خواست تمامیِ فاصله ها را به صفر برساند و به مارهای خفته و مترصد، طعم گس هلاکت بچشاند.
میخواست تحریف، در جامعه نیفتد.
کدام زخم، با فراموشیِ این میثاق برابری میکند آیا؟!
عیدی آمد و سوزندگیِ آن بیابان، خنکایِ بهار را لمس کرد.
برکه ای که ماناتر از اقیانوس بود، امامت را به جریان انداخت.
غدیر، آبراه های بود به خشکزار اندیشه های تمام أعصار.