حضرت محمد
تاریخ انتشار :1394/11/28
غدیر، پیام رهایى
تاریخ انتشار :1394/7/29
سکوی جاودانگی
تاریخ انتشار :1394/7/15
نرم افزار نهج البلا غه
تاریخ انتشار :1394/11/28
گالری تصاویر
تاریخ انتشار :1394/7/23
نرم افزار قرآن
تاریخ انتشار :1394/11/28
آداب و اعمال روز عید غدیر
تاریخ انتشار :1394/6/31
مطالب جالب در باره ی قرآن
تاریخ انتشار :1394/12/27
حضرت مهدی
تاریخ انتشار :1394/11/28
غدير خم كجاست؟
تاریخ انتشار :1394/6/29
حادثه ی غدیر در قرآن
تاریخ انتشار :1394/6/29
تجلی ولایت
تاریخ انتشار :1394/6/29
نام امام علی
تاریخ انتشار :1394/7/29
امام حسین
تاریخ انتشار :1394/11/28
امام رضا
تاریخ انتشار :1394/11/28
غدیر خم
تاریخ انتشار :1394/7/29
حدیث
تاریخ انتشار :1394/6/30
20 اتفاق
تاریخ انتشار :1394/6/29

بازخوانی پیام غدیر به نسل حاضر


بازخوانی پیام غدیر به نسل حاضر


چکیده


یکی از رُخدادهای مبارک و تعیین کننده در تاریخ اسلام که پشتوانه ی نظری و عملیِ خاتمیّت و تأمین کننده ی جاودانگی دینِ خاتم یعنی اسلام است، رخداد عظیم « غدیر خم » می باشد.

نوشتار پیشارو با عنوان « بازخوانی پیام غدیر به نسل حاضر » براساس این پرسش که « غدیر، چه پیامی به نسل حاضر دارد » شکل گرفته و کوششی نظری در راستایِ تبیین کارکرد تاریخی غدیر به عنوان گرانیگاه رسالت خاتم الانبیاء (ص) و نقش جمهوری اسلامی ایران در تحقق آموزه های غدیر است.




نگارنده با بررسی موضوعاتی مانند نسبت میان دین و سیاست، جایگاه راهبردی وحدت در آموزه های اسلامی، نقش تعیین کننده عدالت در اثبات کارآمدی دین، تأثیر بازتولید تمدن اسلامی در جهانی سازی اسلام و نقش منحصر بفرد ولایت فقیه در تداوم بعثت پیامبران، پنج پیام را که هرکدام هشدارهایی را نیز در ضمن خود دارد؛ به عنوان رهیافت های این پژوهش استنباط و مطرح نموده است. در هر یک از پیام ها به نقش، رسالت و مسئولیت نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان رسانه ی منحصر به فرد آموزه های غدیر در دنیای معاصر نیز اشاره شده است.





کلید واژه ها : غدیر، اسلام، پیامبر(ص)، علی(ع)، تمدّن اسلامی، ولایت فقیه، عدالت، وحدت، جمهوری اسلامی.









مقـدّمـه

بي ترديد تعيين كننده ترين رخداد در تاريخ اسلام پس از بعثت پيامبر اكرم – صلي الله عليه و اله – رخداد مبارك و عظيم غدير است كه با طراحي حكيمِ علي الاطلاق، خداوند متعال و مديريت آخرين فرستاده ی حضرت حق، پيامبر خاتم و با موضوع ولايتِ صاحبِ ولايت كبري ، عليّ بن ابي طالب - عليه اَفْضَلُ صَلَواتِ اْلمُصلّين- تحقق يافت. اهميت اين رخداد مبارك و سرنوشت ساز تا بدانجا است كه در منطق وحي تحقّق آن مايه ی اِكمال دين و سبب اِتمام نعمت و عدم تحقّق آن موجب ناتمام ماندنِ رسالت پيامبر قلمداد مي شود.

با توجه به اهميّت ياد شده اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه پيام امروز « غدير » چيست؟ به عبارت ديگر با توجه به ائتلاف جهانيِ قدرت هاي استكباري و كانون هاي سلطه در تهاجم همه جانبه به اسلام انقلابي با محوريّت ايران اسلامي آموزه هاي راهبردي « غدير » براي مقابله با « جنگ احزابِ » مدرن چيست؟

نوشتار حاضر كوششي است براي پاسخ گوئي به پرسش ياد شده تا روشن گردد « غدير » به عنوان مهم ترین گرانیگاه رسالت پیامبر اکرم (ص) براي هميشه پایا، زنده و پویا است و پيام هاي نجات بخش و راهكارهاي تعيين كننده دارد. در این باره گرچه سپاس گزاری از قلم هایی که تقدم فضل و فضل تقدم بر نگارنده داشته اند؛ به حکم عقل و رسالت علمی ضروری است لیکن به نظر می رسد هنوز پاسخ درخور و مناسبی به پرسش یاد شده داده نشد. لذا نگارنده با بضاعت مُزجاة خویش و براساس ضرورت، پنج پیام را از زبان غدیر به کاوش نهاده است. لازم به ذکر است که هر کدم از پیام ها حاوی هشدارهائی نیز می باشد لیکن استنباط آن هشدارها به مخاطب واگذارده شد. اینک آن پیام ها و هشدارهای مستتر در آن:


1- دين از سياست جدايي ناپذير است.

دين مبين اسلام به عنوان آخرين حلقه از سلسله ی اديان توحيدي در بستر يك تطوّر تاريخي بارويكردي معرفتي درباره انسان و جامعه بر مبناي آموزه هاي وحياني براي راهنمايي انسان در مسير كمال وجودي پاي در عرصه ی زندگي بشر نهاد و پس از چالش هاي پياپي با جريان هاي مخالف، سرانجام درستي و برتري خود را به اثبات رساند.

اين دين توحيدي از همان آغاز با رويكردي آخرت گرايانه و با معيار عدالت درصدد آباد كردن و ساماندهي به دنياي انسان به عنوان تنها بستر كمال بوده است به همين دليل انديشه ی سياسي در جوهر دين و متن رسالت پيامبر (ص) وجود داشته است تا با الهام از آن به عنوان مبناي نظري اقدامات و از رهگذر تأسيس نظام سياسي و تشكيل حكومت ديني ميان نظام سياسي و اجتماعي كه بشر مأمور به آن است و نظام احسن كيهاني كه امري تكويني است پيوند بر قرار نمايد. اين حقيقت را مي توان از آيات هفتم تا نهم از سوره ی مباركه ی الرحمن به روشني دريافت نمود. در این آيات نخست به صورت خبري از عدالت تكويني و نظام احسن كيهاني سخن به ميان آمده است « وَالسَّماءَ رَفَعَها و وَضَعَ الميزانَ » و در پي آن به صورت انشائي اِقامه ی عدالت تشريعي از انسان مطالبه مي شود « اَلّا تَطْغَوْا فيِ الْميزانِ وَأَقيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لاتُخْسِرُوا الْميزانَ » بديهي است تحقّق اين امر نيازمند طراحي يك دستگاه انديشه ی سياسي و نيز تأسيس يك نظام سياسي و تشكيل حكومت بوده است كه به وضوح در شؤون مختلف رسالت پيامبر اكرم (ص) پيداست و هر پژوهشگر خبيري با مطالعه ی قرآن كريم، تاريخ اسلام و سيره ی نبوي در مي يابد كه اسلام ديني سياسي است و در همه ی مناسبات فردي و اجتماعي، سياسي و اقتصادي، داخلي و خارجي، فرهنگي واعتقادي حضور فعال و مديريتي با برنامه و هدفمند دارد. به تعبير فيلسوف متألّه استاد شهيد مطهري (ره)، پيامبر اكرم (ص) عهده دار سه شأن اساسي تبيين وحي (تقنين)، فصل خُصومت و داوري (قضاوت) و رتق و فتق امورِ اُمّت و شهروندا (اجراء و زعامت اجتماعي) بوده است. (مطهری، 1377، 47)

اكنون براي تبيين بيشتر مطلب چند آيه از قرآن كريم را به عنون شاهد ذكر مي كنيم.

الف : كريمه ی : « وَ أَنْزَلْنا إِلَيك الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِليهم » (النحل، 44) دلالت بر شأن تقنيني پيامبر اكرم دارد، زيرا در اين آيه پيامبر مأمور است تا شريعت را كه از سوي خداوند وضع گرديد و در قالب وحي بر وي نازل شده است به صورت مواد قانوني براي تنظيم زندگي مردم در ابعاد گوناگون به عنوان حكمت نظري و عملي تبيين و تشريح نمايد.

ب : « فلا وَ رَبِّكَ لا يؤمِنُونَ حَتّي يُحَكِّمُوكَ فيها شَجَرَ بينهم » (النساء، 65)، چنانكه ملاحظه مي شود در اين آيه از قرآن كريم خداوند در يك سياق تأكيدي شرط ايمان مؤمنان و جامعه را رجوع به پيامبر اكرم (ص) به عنوان داور و قاضي در فصل خصومت ها مي داند بنابراين آيه به شأن قضائي پيامبر اشاره دارد.

ج : « ... فاعْفُ عَنْهم وَ اسْتَغْفِرْ لَهم وَ شاوِرْهم في الْاَمْرِ فَاِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَليَ اللهِ اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ » (آل عمران، 159). از صدر و ساقه و ذيل اين كريمه نيز مي توان به شأن اجرائي پيامبر پي برد زيرا بر اساس مسلّمات عقلي تكاليف شرعي كه واضع و شارع آن خداوند است فراتر از قلمرو نفوذ و كاركرد شوري است، بنابراين مصاديق «اَمْر» در آيه یاد شده امور روزمره ی زندگي مردم است و از فعل« عَزَمْتَ » نيز استنباط مي شود كه پيامبر اكرم (ص) در مقام تصميم گيري نهائي و اجرا قرار داشته است.

علاوه بر آيات مطرح شده كه به عنوان نمونه ذكر گرديد با مطالعه ی سيره ی قولي و عملي پيامبر اكرم(ص) در منابع اسلامي اين حقيقت اثبات مي شود كه دين تنها مجموعه اي از گزاره هاي اخلاقي نيست زيرا اگر پيامبر تنها و تنها واعظ جامعه بود و به قصد تحوّل بنيادين در همه ی اركان جامعه پا در ميان نمي نهاد؛ به طور طبیعی چالشي هم نداشت، تهديد به قتل نمي شد و در محاصره ی اقتصادي قرار نمي‌گرفت. فيلسوف متألّه استاد شهيد مطهري در اين باره مي نويسد: « اسلام آئيني است جامع و شامل همه ی شؤون زندگي بشر، ظاهري و معنوي، مانند مكتب فلان معلم اخلاق و فيلسوف نيست كه فقط چند عدد كتاب و چند نفر شاگرد تحويل جامعه داده باشد. اسلام در عمل، نظام نوين و طرز تفكري جديد و تشكيلاتي تازه به وجود آورد، در عين اينكه مكتبي است اخلاقي و تهذيبي، سيستمي است اجتماعي و سياسي. اسلام معني را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنيا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداري مي كند. بزرگترين ضربتي كه بر پيكر اسلام وارد شد از روزي شروع شد كه سياست از ديانت منفكّ شد. ... اهتمام اسلام به امر سياست و حكومت و جهاد و قوانين سياسي براي حفظ مواريث معنوي يعني توحيد و معارف روحي و اخلاقي و عدالت اجتماعي و مساوات و عواطف انساني است». (مطهری، 1377، 31 و 32)

علاوه بر اين به روش عقلي نيز مي توان تفكيك ناپذيري دين از سياست را اثبات نمود زيرا به داوري عقل امكان ندارد جامعه با حاكميت سكولار و غير ديني اداره شود و همه ی مناسبات و ساختار آن غير ديني باشد ولي در عين حال از طريق وعظ و نصيحت ( آن هم به شرط آزادي تبليغ ) بتوان آن را ديني نمود. تربيت انسانِ ديني به معني درست كلمه نياز به تأسيس يك جامعه ديني دارد و تأسيس يك جامعه ديني فرايندي است كه تنها از طريق حكومت ديني امكان وقوع دارد. بنابراين اقتضاي حضور دين در زندگي بشر تشكيل حكومت و استقرار يك نظام سياسي است.

علامه طباطبائي از آيه ی: « وَ ما مُحَمّدٌ اِلّا رسولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَإنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُم عَلي اَعْقابِكُمْ » (آل عمران ، 144)، چنين استنباط مي فرمايدكه « كشته شدن پيغمبر اكرم(ص) در جنگ نبايد هيچ گونه وقفه اي در كار امّت ايجاد كند امت اسلامی فوراً بايد تحت لواي آن كس كه پس از پيغمبر زعيم جامعه می شود به كار خود ادامه دهد به عبارت ديگر بر فرض اگر پيغمبركشته شود يا بميرد نظام اجتماعي و جنگي مسلمين نبايد از هم بپاشد ». (طباطبایی، 1370، ج4/67 و 66)

از جمله اسناد تاريخي كه دلالت بر لزوم حكومت از ديدگاه اسلام و تفكيك ناپذيري دين از سياست دارد نوع مواجهه امام علي (ع) با خوارج است‌كه آن حضرت با نقد شعار انحرافيِ« لاحُكْمَ اِلّا لِلّهِ » ضرورت حكومت براي جامعه را اثبات فرمود. شریف رضی آورده است که چون آن حضرت سخن خوارج را شنید که می گفتند: لا حُکمَ إلّا لِلّهِ، فرمود: « کَلِمَة ُ حَقٍّ یُرادُ بِها باطِلٌ! نَعَم إنَّهُ لا حُکمَ إلّا للّه و لکِنَّ هؤلاءِ یَقولونَ لا إمرَة َ إلّا لِلّهِ؛ وَ إنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِن اَمیرٍ، بَرٍّ اَو فاجِرٍ یَعمَلُ فی إمرَتِهِ المؤمِنُ، وَ یَستَمتِعُ فِیها الکافِرُ، وَ یُبَلِّغُ اللّهُ فِیها الأجَلَ، وَ یُجمَعُ بِهِ الفَیءُ، وَ یُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ، وَ تَأمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَ یُؤخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ القَوِیِّ، حَتّی یَستَرِیحَ بَرٌّ، وَ یُستَراحَ مِن فاجِرٍ: (نهج البلاغه، خطبه40) سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند. آری، حکم جز از آنِ خدا نیست، لیکن اینان می گویند فرمانروایی و حکومت، جز برای خدا روا نیست؛ در حالی که مردم را دولتی و حاکمی باید، نیکوکار یا تبهکار، تا در حکومت او انسان با ایمان کار خویش کند و انسان کافر بهره ی خود بَرَد، تا آن گاه که وعده ی حق سر رسد و مدّت هر دو در رسد. در سایه ی حکومت او، مال دیوانی را فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند و راه ها را ایمن سازند؛ به نیروی او حقِّ ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگی به شب رساند و از گزند تبهکار در امان مانَد ».

در اينجا بايد از انقلاب اسلامي ايران به عنوان جلوه اي از عينيّت و تحقّق آرمان پيامبر اكرم(ص) در غدير خم و نيز از رهبر راحل انقلاب اسلامي، امام خميني (رضوان الله عليه) ياد شود كه با نظريه ی « ولايت فقيه » و رهبري انقلاب و تشكيل نظام جمهوري اسلامي گسست تاريخي ميان دين، جامعه، انسان و تاريخ را جبران كرد و اثبات نمود كه اسلام نه يك دين تاريخي بلكه دينِ تاريخ و فراتراز آن دين همه ی تاريخ است، كه به اذعان و اعتراف متفكران و سياستمداران معاصر غرب به ويژه آمريكا، انقلاب اسلامي ابطال كننده ی نظريه ی پايان تاريخ مي باشد. امام خميني با ارائه ی اين ديدگاه كه « حكومت اسلامي فلسفه ی تمامي فقه است » ( امام خمینی،1375،ج15/80) و نيز با ايجاد نظام جمهوري اسلامي عملي ترين دفاع را از انديشه ي " غدير" انجام داد و كار آمدي دين را دست کم به طور نسبی اثبات نمود.

از آنچه گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه :

الف : انديشه سياسي جزء لاينفكّ تفكر اسلامي است و متن وحي و سيره ی پيامبر اثبات كننده ی آن می باشد.

ب : " غدير" گرانيگاه تاريخي انديشه ی سياسي در اسلام است و سندِ تاريخي تفكيك ناپذيري دين از سياست است.

ج : انقلاب اسلامي ايران جلوه اي از تحقّقِ سر مشقي است كه خدا و پيامبردر غدير ترسيم نموده اند.


2- وحدتِ پايدار وهدفمند، راهبرد پيوسته ی دين است.

وحدت، عنصري از عناصر اساسي زندگي و اصلي از اصول طبيعت و جهان آفرينش و يكي از لوازم فطرت انساني است، از اين رو همه ی انسان ها در جستجوي آن مي باشند. با مطالعه ی قرآن كريم در مي يابيم كه وحدت يكي از مهمترين ارمغان هاي دين اسلام به جامعه ي جاهلي آن روزگار است كه از نزاع وجنگ و خونريزي پيوسته رنج مي برد. « تفرقه ويكديگرگريزي، دشمني و خصومت تا بدانجا بود كه عقلای آن روزگار برآن شدند كه جنگ و ستيز را در چهارماه از سال ممنوع كنند و آن ماه ها را ماه های حرام ياد نمايند و در آن ماه هاي امن به تجارت، تبادل اسيران، انجام مناسك حج، گردآوري آذوقه، عرضه ی شعر در مجامع ادبي و ديگركارها بپردازند و اگر نبردي در اين ايام رخ مي داد آن را « ‌‌‌حرب الفجار » يعني جنگ تبهكارانه مي ناميدند.(ضیف، 1995، ج1، 55)

دراسلام نيز آن سنت عقلائي مورد تأييد و امضا واقع شد و حرمت آن ماه ها جزء احكام امضائي قرآن كريم قرارگرفت اين مطلب از كريمه ی« يَسئَلُونَكَ عَنِِ الشََّهرِِالحَرام قِتالٍٍ فيه قُل قتالٌ فيه كَبيرٌ » (البقره، 217 ) به روشني دريافت می شود.

مورخ معاصر عرب شوقي ضيف همچنين مي نويسد: « شايد مهم ترين مشخصه ی زندگي اعراب جاهلي آن می باشد كه مبتني برجنگ و خونريزي بود تا آنجا كه كشتار را يكي از سنتهاي آنان توان شمرد. آنان پيوسته مي كشتند و كشته مي شدند و از خون ريختن وخونخواهي نمي آسودند لذا مهم ترين قانونشان كه بزرگ و كوچك بدان خاضع بودند همانا انتقام جوئي بود و « ثأر» شريعت مقدس شان شمرده مي شد ورنگ ديني داشت چه، تا از حريفان انتقام نگرفته بودند شراب و زن و عطر را برخويش حرام مي كردند و هيچ فرد قبيله حق تخطّي وتوقّف يا نقض اين قانون را نداشت. » (همان،85)

« دُريدبن صمه» شاعر جاهلي در اين باره چنين سروده است:

وإنّا لَلَحمُ السَّيف غَيرَ نَكيره وَ نَلحمُهُ حيناًوَ لَيسَ بذي نُكر

يُغارُ عَلَينا واترينَ فَيُشتَفي بنا إن اُصبنا اَونُغيرُ عَلي وتر

قَسَمنا بذاك الدَّهرَ شَطرَين بَيننا فَما يَنقَضي إلّا وَ نَحنُ عَلي شَطر

يعني: بي شك ما همه خوراك شمشيريم و گاه نيز شمشیر را از گوشت دشمن خوراك مي دهيم. يا خونخواهان برما مي تازند و اگر برما دست يابند آتش كين فرو مي نشانند و يا ما به انتقام برايشان مي تازيم. ما روزگار را بر همين اساس به دونيمه و دو بخش تقسيم نموده ايم و روزگارسپري نمي شود مگر آنكه ما در يكي از دو بخشيم (ياكشنده وپيروز وياكشته ومغلوب). (ابو تمام، 1998م، ج2/825) ليكن اسلام عزيز توانست همه ی مسلمانان را از هر طائفه و قومي و با هر مختصات نژادي و ويژگي هاي شخصي چون رنگ، پوست و غيره در زيرخيمه ی برادري به عنوان كانون وحدت گرد آورد و از آن دشمنان ديرين و خونريز، برادراني مهربان و فداكار بسازد تا آنجا كه در ميدان نبرد وقتي براي مجروحي آب مي برند او ديگري را سزاوارتر از خود مي داند و از نوشيدن آب خود داري مي نمايد و جان مي سپارد و ديگر مجروحان آن ميدان نيز چون او از نوشيدن آب امتناع مي كنند و به شهادت مي رسند.

قرآن كريم از زشتي آن پيشينه شوم و شرربار و از زيبائي أخوّت ايماني چنين ياد مي كند. « وَاعتَصمُوا بحَبل الله جَميعاً وَلا تَفَرَّقُوا وَاذكُرُوا نعمَتَ الله عَلَيكُم اذكُنتُم أعداءً فَأ لَّفَ بَينَ قُلُوبكُم فَاَصبَحتُم بنعمَته اخواناً ......» (آل عمران، 102)

يعني: « و همگي به رشته ی الهي در آويزيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد كه دشمن يكديگر بوديد پس او ميان دلهاي شما پيوند داد و به موهبت او با هم برادر شديد و برلبه ی پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. خداوند اينگونه آيات خود را براي شما بيان مي كند تا هدايت يابيد ».

از نظر قرآن كريم وحدت مايه ی اقتدار جامعه اسلامي است و لذا در يك بيان صريح به مسلمانان هشدار مي دهد كه مبادا با يكديگر نزاع كنيد كه در اين صورت قدرتتان را از دست مي دهيد. آيه مورد نظر چنين است: « وَ اَطيعُوا اللهَ وَ رَسُولَه وَ لا تَنا زَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ريحُكُم وَ اصبرُوا إنََّ اللهَ مَعَ الصّابرين» (الانفال، 46)

اهميت وحدت در سيره ی قولي و عملي پيامبر اكرم (صلي الله عليه واله) به روشني در صفحات تاريخ درج است. پيامبري كه از سوي خداوند مأموريت مي یابد تا از اهل كتاب براي وفاق و وحدت برسر يك سلسله از اصول مشترك دعوت بعمل آورد قطعاً بيش از همه دغدغه ی تفرقه ی امت خويش را دارد و حقيقت « غدير » طرح وحدت امت اسلامي است كه در نظام تكوين وكتاب تشريع الهي مقدّر گرديد و اگر جاهليت احياء شده پس از ارتحال رسول خدا فرصت فتنه نمي يافت و جامعه ی نوپاي اسلامي در مسير ترسيم شده از سوي خداوند ادامه ی حيات مي داد قطعاً تاريخ اسلام به گونه اي ديگر رقم مي خورد.

بگذاريم و بگذريم؛ بیست و پنج سال پس از ارتحال پيامبر كه علي (ع) به تقاضاي قاطبه ی امّت اسلامي مديريت جامعه را برعهده گرفت، دلواپسي مقدّسش، وحدت بوده است. آن حضرت در نكوهش مردم كوفه مي فرمايد: « اَلا وَانِّكُم قَد نَفَضتُم اَيديَکُِم مـن حَبل الطّاعة وَثَلَمتُم حصنَ الله المَضرُوب عَلَيكُم باَحكام الجاهليّة فَانَّ اللهَ سُبحانَهُ قَد إمتَنَّ عَلي جَماعة هذه الاُمَّة فيما عقدَ بَينَهُم مِن حَبل هذه الاُلفَة الَتي يَنتَقلُون في ظلّها وَيأوُونَ إلي كَنَفها بنعمَة لايَعرفُ اَحَدٌ منَ المَخلُوقينَ لَها قيمَة ً لاَ نََّها اَرجَحُ من كُلً ثَمَنٍ واَجَلُّ من كُلً خَطَرٍ» (نهج البلاغه، خطبه 192)

يعني: « آگاه باشيد كه شما هم اكنون دست از رشته ی اطاعت كشيديد و با زنده كردن ارزش هاي جاهليت دژ محكم الهي را درهم شكستيد در حالي كه خداوند بر اين امّت اسلامي به دليل نعمت وحدت و برادري منّت گذارد تا در سايه آن زندگي كنند. نعمتي كه هيچ كس نمي تواند ارزش آن را بسنجد زيرا آن از هر ارزشي گرانبها تر واز هر كرامتي والاتربود ».

پيشواي مسلمانان علي (عليه السلام) آنچنان به وحدت و جماعت و سامان يافتن امور مسلمانان مي اندیشید كه مي فرمود: « لَقَد عَلمتُم أنّي أحَقُّ الناس بها من غَيري وَ اللهِ لَاسلمنَّ ماسَلمَت اُمُورُ المُسلمينَ وَ لَم يَكُن فيها جَورٌ إلّا عَلَيَّ خاصّة ً....) (نهج البلاغه، خطبه 74)

يعني : « همانا مي دانيد كه من سزاوار تر از ديگران به خلافت مي باشم. به خدا قسم (به آنچه كرديد) گردن مي نهم تا وقتي كه امور مسلمانان به سامان باشد ودر آن جز بر من ستم نشود .....».

تفرقه ويكديگرگريزي امّت اسلامي از يك سو و اتحاد جبهه باطل از ديگرسو از جمله ی دردهاي تاب سوز در دوران زمامداري امام بود، آن حضرت دراين باره چنين فرمود: « فَيا عَجَبَاً عَجَبَاً– وَ الله–يُميتُ القَلبَ وَ يَجلبُ الهَمَّ من إجتماع هولاء القَوم عَلي باطلهم و تَفَرُّقکُم عن حقكُم ......» (نهج البلاغه، خطبه 27)

يعني: « شگفتا شگفتا به خدا قسم وحدت و يكپارچگي اين قوم (هواداران معاويه) بر باطلشان و پراكندگي و گسست شما از حقتان دل را مي كشد و موجب اندوه مي گردد.»

اكنون شايسته است با اشاره اي كوتاه به نقش وحدت در انقلاب اسلامي ايران، ضرورت وحدت وانسجام جهان اسلام به ویژه در شرایط کنونی که منطقه ی خاور میانه در آستانه ی یک تحول فراگیر و تعیین کننده در گستره ی ژئوپلتیک قرار دارد، يادآوری گردد. پیش از پرداختن به نقش راهبردی وحدت جا دارد از تأکید پیاپی امام راحل(ره) و خلف صالحشان مقام معظم رهبری بر وحدت به عنوان یک رهبرد اساسی در انقلاب اسلامی ایران یاد شود.

روشن است كه انقلاب اسلامي ايران به عنوان ره آ ورد انديشه ی علوي امام راحل (ره) پس از چهارده قرن با رهبرد وحدت به پيروزي رسيد. عنصر وحدت يكي از برجسته ترين شناسه هاي انديشه امام خميني (ره) و يكي از علل محدثه و نيز از جمله علل م‍‍ب‍‍‍‍‍‍‍‍‍قيه ی انقلاب اسلامی است و اگر بخواهيم در مجموعه ی گفتارها و نوشتارهاي امام چند كليد واژه جستجو كنيم يقيناً يكي از كليد واژه ها « وحدت» است و به جرأت مي توان گفت آن حضرت در دوران حيات طيبه اش برهيچ امري به اندازه ی وحدت پافشاري ننمود. امام پيوسته مي كوشيد ميان كلمه توحيد در حوزه اعتقاد و توحيد كلمه در حوزه عمل پيوند برقرار كند و همواره از اختلافات موجود ميان مديران نظام رنج مي برد. گاه مي فرمود: « اگر همه پيامبران در تهران گردآيند هيچ اختلافي ميانشان نخواهيم يافت. » (امام خمینی، 1375، ج15/ 123) و بي هيچ ترديدي مي توان گفت بخشي از ناكامي هاي انقلاب، حاصل اختلافات مسئوولان و مديران ورهبران انقلاب بوده است. پس از امام راحل (ره) نيز از جمله شناسه هاي برجسته ی رهبري رهبرمعظم انقلاب فرونشاندن تب اختلاف ميان جناح هاي سياسي بوده است كه گهگاه چالش هاي موجود ميان آنان، آرامش جامعه و روند انقلاب را تهديد مي نمود. در مورد اهميت وحدت كافي است بدانيم دراطاق فرمان دشمنان انقلاب، طرح هائي كه همواره روي ميزشان قرارداشته و دارد، طرح تفرقه واختلاف است كه در ديرينه شناسي رفتار نهادهاي سلطه جهاني از جمله ی مهم ترين توطئه هاي آنان مي باشد.

گزاره ی شوم « تفرقه بيانداز و حكومت كن » كه از ناحيه استعمارگر پير– انگليس– طراحي شده است هم اكنون شاه بيت ديوان توطئه ی آمريكاي جهان خوار و امپريالسيم خبري عليه جهان اسلام است و به جرأت مي توان گفت در شرائط كنوني نيز قدرت هاي سلطه گر بيشترين بهره را از اختلاف ميان مسلمانان مي برند و در گستره ی عظيم جهان اسلام نيز با توجه به موقعيت ژئوپلتيك آن در مجموعه جهان همين سياست در دستور كار سلطه گران جهاني قرار دارد و تنها راه خنثي سازي اين توطئه ها اهتمام دولت هاي اسلامي و نخبگان فكري جهان اسلام اعم از شيعه و سني به اتحاد و يكپارچگي است. در اين ميان سازمان هاي رسمي جهان اسلام مانند سازمان كنفراس اسلامي و مجمع تقريب بين المذاهب و نيز عالمان برجسته ی سنّي و شيعه مسئووليت حسّاس تري دارند و هرگونه غفلت، قطعاً خسارت هاي جبران ناپذيري بر پيكر جهان اسلام وارد خواهد كرد. در همين باره سال هاست كه دو گزاره ی اختلافي ميان اهل سنّت و شيعيان كه به صورت شعاري فراوان مورد استفاده قرار مي گيرد؛ نگارنده را رنج مي دهد و گمان آن دارد درصورت پذيرش پيشنهاد وی از سوي متوليان امور در جهان اسلام قدري از زخم تفرقه، دست كم در سطح احساسات عمومي مسلمانان كاسته خواهد شد.

گزاره هاي مورد اختلاف مربوط به حوزه ی قرائت قرآن كريم است بدين صورت كه قاريان سُنّي غالباًدر پايان قرائت قرآن عبارت: صدق الله العظيم را بكار مي برند و قاريان شيعه نيز از عبارت « صدق الله العليّ العظيم » استفاده مي كنند و اين مسئله چنانكه گفته شد در پايان قرائت قاريان احساس تلخي را در مخاطبان پديد مي آورد. البته اگر هر مسلماني به اندازه يك ديپلم متوسطه از ساختار ادبي زبان عربي آگاهي داشته باشد؛ خواهد دانست كه واژه هاي « العليّ والعظیم» در عبارت هاي ياد شده، جايگاه وصفي دارند و به هيچ وجه بر ذات دلالت ندارند بلكه از مفهوم علوّ و عظمت حكايت مي كند و آن را براي موصوف يعني لفظ جلاله ی « الله» اثبات مي نمايد و اگر بنا باشد يكي از اين دو واژه ی وصفي مُوهِم ذات باشد، آن ديگري نيز بايد چنين تأثيري داشته باشد.

پيشنهاد نگارنده به جهان اسلام آن است كه به جاي دو گزاره ی فوق همه ی مسلمانان و به ويژه قاريان قرآن كريم كه در سراسرجهان مخاطب دارند؛ عبارت : « صَدَقَ اللهُ الَّذي لَهُ الاَسمآءُ الحُسني » را هنگام پايان بخشیدن به قرائت خود بكار گيرند. لازم به ذكر است كه :

اولاً: عبارت فوق برگرفته ازآيات 180 از سوره ی مباركه ی اعراف و 110 از سوره ی مباركه ی اسراء و 8 ازسوره ی مباركه ی طه ونيز 24 از سوره ی مباركه ی حشر مي باشد و در ادبیات قرآن کثرت استعمال دارد.

ثانياً: از نظر آوا شناسي نيز به دليل مدّ موجود در واژه ی « الاسمآء» ونيز ساختار صرفي واژگان « الحسني » عبارت ياد شده حاوي آهنگی زيبا وگوش نواز مي باشد.

ثالثاً: واژه ی «الأ سمآء » كه بصورت جمع آمده است برهمه ی صفات حضرت باري دلالت دارد.


3- عدالت، اثبات کننده ی کار آمدی دین در ساماندهی به زندگی انسان است.

از نظر قرآن کریم فلسفه ی اجتماعی بعثت ها و رسالت ها و نیز مأموریت اجتماعی دین استقرار عدالت در زندگی انسان است. این حقیقت را می توان از آیه 24 سوره ی مبارکه ی حدید استنباط نمود. خداوند در آیه ی مورد اشاره چنین می فرماید: « لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بالبَیّات وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکتابَ وَ المیزانَ لیَقوُمَ الناس بالقسط ... » یعنی: « همانا ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و کتاب و ترازو را نیز همراهشان کردیم تا مردمان برای برپائی و اقامه قسط به پاخیزند. »

فیلسوف متألّه استاد شهید مطهری ذیل کریمه ی فوق چنین می نگارد: « در این آیه کریمه، برقراری عدالت به عنوان هدف بعثت همه ی انبیاء معرفی شده است. مقام قداست عدالت تا آنجا بالا رفته که پیامبران الهی به خاطر آن مبعوث شده اند. آنان که در تعلیمات خود توجهی به این مسائل ندارند و یا خیال می کنند این مسائل در حاشیه است و تنها مسائلی از قبیل طهارت و نجاست در متن دین است لازم است در افکار و عقاید خود تجدید نظر نمایند. » (مطهری، 1370، 102)

البته جز این هم نمی تواند باشد زیرا نظام احسن هستی بر مبنای عدالت طراحی شده است به تعبیر امام علی « ع » « قوام و پایداری جهان به عدالت است » (مجلسی، 1453ق، ج78/83 ) و آن عدالت تکوینی به عنوان نظام عامّ و فراگیر، منشأومُنشِي عدالت تشریعی است و این مأموریت بر عهده انسان است تا از طریق مشارکت عمومی و با راهنمایی وحی ( قانون عدالت ) و پیامبریا امام ( کارشناس عادل ) عدالت را در زندگی فردی و جمعی استقرار بخشد به همین دلیل فاعل قیام به قسط در آیه ی فوق الاشاره « الناسُ » یعنی مردم می باشد.

نویسنده تفسیر گران سنگ نورالثقلین ذیل آیه ی کریمه ی « ویُنَزّلُ من السماء ماءً فیُحیی بهِ الارضَ بعد موتها » (الروم، 24) به نقل از امام موسی بن جعفر ( علیه السلام ) می گوید: « مقصود از احیاء زمین در آیه کریمه احیاء به واسطه باران نیست بلکه مقصود آن است که خداوند انسان هائی را مبعوث می کند و آنان عدالت را احیاء می کنند و از رهگذر تجدید حیاتِ عدالت، زمین و عرصه ی حیات انسان و جغرافیای زیست بشر نیز زنده خواهد گشت. » (الحویزی، بی تا، ج4/173)

برگزیده ی قلم تکوین در انتخاب آسمانی « غدیر »، علیّ بن ابی طالب ( علیه السلام ) در این باره می فرماید: « العدلُ حیا ة » یعنی تمامیت زندگی انسانی در گرو استقرار عدالت است. (آمدی، بی تا،ج1/13) زیرا عدالت است که مفهوم انسانی زندگی را عینیت می بخشد. عدالت، قانون عامّ و فراگیری است که هر چیزی را در جایگاه حقیقی اش قرار می دهد و چرخه ی زندگی اجتماعی را به گونه ای تنظیم می کند که هر شهروندی با هر مختصاتی به اندازه کار آمدی و توانمندی اش تکلیف و به اندازه لیاقت و شایستگی اش حقوق داشته باشد و در چنین وضعیتی است که جامعه ی انسانی در مسیر نظام تکوین که ابتناء ذاتی آن بر عدالت است، قرار می گیرد.

امیر مومنان علی ( ع ) همچنین عدالت را مایه ي استقرار آموزه های دینی و ظهور آن در رفتار مردم می داند. سخنِ آن سرمشق جاودانه ی حیات طیّبه چنین است: « العدل حیا ة الاحکام » (همان، ج1/ 30) یعنی: عدالت مایه ي زنده شدن و رونق احکام و دستورالعملهای الهی است. »

این گفتار جاودانه حاکی از آن است که وقتی عدالت در جامعه ای استقرار یابد، استعدادهای فردی انسان برای گرایش به معنویت شکوفا می شود و جامعه صبغه و رنگ الهی به خود می گیرد. کار کرد اجتماعی عدالت در جامعه ی انسانی تا آنجا است که منادی عدالت، علی (ع) می فرماید: « الرَّعیَة ُلایُصلحُها إلّا العَدلُ » یعنی: شهروندان و توده ی مردم را جز عدالت چیزی نمی تواند اصلاح کند. » (حکیمی، 1367، ج6 /400) به همین دلیل است که روح عدالت خواه ودردمند خلف صالح پیامبر اکرم و ابوالائمّه ( علیهم السلام ) هیچگاه آرام نمی گیرد. خاموشی و سکوت او، برآشفتن و فریادِ آن فریادگرِ بزرگ تاریخ، شمشیر زدن، جنگیدن، صلح و آشتی اش همه و همه برای تحقق عدالت که فصل جوهریِ جامعه یِ اسلامی است بود و بس.

نگاه اسلام به عدالت نگاه توصیه ای نیست یعنی اسلام عدالت را در ردیف صدقه و دستگیری از بی نوایان و فرودستان، که نشانه ی کمال شخصی است، قرار نمی دهد بلکه در این دین، جامعه اسلامی به وزانِ قاعده ی منطق، « به شرطِ شیء » تحقق می یابد و آن شرط، عدالت است با این وصف می توانیم بگوئیم جامعه ی دینی و بطور مشخص جامعه ی قرآنی جامعه ای است «عدلانی » زیرا در چنین فضایی است که مقتضیات رشد و کمال عمومی فراهم خواهد شد.

استاد محمد رضا حکیمی در این باره می نویسد: « جامعه ی دینی جامعه ای است که در آن مقتضیات رشد موجود باشد و موانع رشد مفقود » این ساده ترین تعریفی است که برای یک جامعه ی دینی و قرآنی می توان ارائه داد و پیداست که بنیاد بدل ناپذیر ایجاد مقتضیات رشد در جامعه، اجرای عدالت است. جامعه ای که در آن سلامت روانی وجود نداشته باشد به رشد نمی رسد و سلامت روانی هنگامی تأمین می شود که افراد یک جامعه و خانواده ها از اضطراب و ناکامی و تعارض مصون باشند و رفع اضطراب روانی ( که مادر بیماریهاست و عامل وجود تنش هایی است که آرامش روحی انسانها را به هم می زند ) و ناکامی ( نرسیدن به خواسته ها و محرومیت ) و تعارض (انتخاب های اجباری ) همه در گرو اجرای عدالت است. (حکیمی، 1384، 168و 169) نخستین مانع رشد روحانی انسان که خاستگاه اصلی رشد وکمال انسانی انسان نیز هست، بی اعتقادی است و سپس بیدادگری، از این رو در تعالیم قرآنی این دو امر به عنوان دو رکن شعارهای هدایت مطرح گشته است: 1- « اُعبُدوا اللهَ مالَکُم من إلهٍ غَیرُهُ »( الاعراف، 85) 2- « فَاَ وفُوا الکَیل َوَالمیزانَ » (همان).

آری تنها دریک فضای عدلانی و دریک جامعه ی مبتنی بر عدل و قسط است که « عمل دینی » میسّر است. اگر در جامعه ای عدالت حضور نداشته باشد و آثار عدالت در جامعه و شئون حیاتی، اقتصادی و معیشتی افراد و خانواده – در همه قشرها – دیده نشود و در سیاست، مدیریت، قانونگذاری، قضاوت، برنامه ریزی و اجرا در برخوردها و برخورداریها عدالت ملاک نباشد و در مسکن، بهداشت، تحصیل، کار، سفر و استراحت اصل عدالت اجرا نشود و امکانات در این زمینه ها در میان عموم مردم عادلانه تقسیم نگردد و در راه تعالی انسانی، عدالت میزان نباشد و اصل اساسی عدالت در ذات برنامه ها و برنامه ریزی ها حضور نداشته باشد و مردم همه از شرایط و امکانات تزکیه و تعلیم و کمال که هدف اصلی قرآن کریم است برخودارنباشند و تبعیض بیداد کند به یقین چنین جامعه ای اسلامی نیست. اگر در جامعه ای بسیاری از مردم برای رسیدن به اهداف قرآنی توان نیابند و از فشارهای اقتصادی و نیازمندی و فراموش شدگی همچنین زیادی ساعات کار و استثمار شدن نتوانند به تعلیم و تربیت بلکه تکالیف دینی خود بپردازند، آن جامعه، دینی نخواهد بود . آری به تعبیرنویسنده درد مندِ دوران ما استاد محمد رضا حکیمی ( سلمه الله تعالی ): « بدون عدالت تربیت نیست و بدون تربیت رشد نیست و بدون رشد هدایت نیست و بدون هدایت معرفت نیست و بدون معرفت عبادت نیست و بدون عبادت سعادت نیست زیرا سعادت کامل از راه ارتباط انسان با خدا و در حال ارتباط انسان با خدا تحقق می یابد. » (حکیمی، 1384، 178)

نکته دیگر آنکه وجه مشخصه ی قیام و دولت امام مهدی (ع ) نیز عدالت است چنانکه حدیث مشهور « یَملَأُ اللهُ به الارضَ قسطاً و عَدلَاً کما مُلئَت ظُلمَاً وَجَورَا ً»(مجلسی، 1453ق، ج 51/ 12) به طور آشکار به آن اشاره دارد. استاد شهید مطهری در مورد هدف بودن استقرار عدالت و مبارزه با ظلم در قیام امام مهدی(ع) و اهمیت حدیث فوق الاشاره می فرماید: « در این حدیث نیز تکیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و می رساند که قیام مهدی برای حمایت مظلومانی است که استحقاق حمایت دارند. بدیهی است که اگر گفته شده بود : « یملاُ الله به الارض ایماناً و توحیداً و صلاحاً کما ملئت کفراً و شرکاً و فساداً » مستلزم این نبود که لزوما" گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد در آن صورت استنباط می شد که قیام مهدی موعود برای نجات حقّّ ِاز دست رفته و به صفر رسیده است نه برای گروه اهل حق ولو به صورت یک اقلّیّت. » (مطهری، 1370، 66)

در مقام نتیجه گیری از این مبحث گفتنی است که با عنایت به اینکه « عدالت » شناسه ی کار آمدی اجتماعی دین در ساماندهی به زندگی بشر و زمینه ساز کمال و رشد آدمی و هدف بعثت پیامبران الهی و نیز علت تامّه ي گرایش عموم جامعه به معنویت و هنجارها است و با نظر به اینکه جمهوری اسلامی ایران در دنیای معاصر کانون اندیشه اسلامی و ارائه دهنده ی مدل زندگی بر مبنای اسلام سیاسی و انقلابی و نیز پیش در آمد انقلاب جهانی مهدوی است که برای استقرار عدالت در جهان تحقق خواهد یافت، دانسته می شود که رسالت اصلی انقلاب و نظام اسلامي استقرار عدالت در جامعه می باشد و در صورت تحقق این مهم است که :

اولاً : بُعد ایجایی و سازنده ی انتظار دولت مهدوی ( عج ) که جوهر آن آمادگی است تحقق می یابد.

ثانیاً: انقلاب اسلامی و به طور مشخص جمهوری اسلامی ایران به شایستگی معرِّف اسلام علوی و مبشِّر اسلام مهدوی خواهد بود.

ثالثاً: بزرگترین تبلیغ اثر بخش در زمینه گسترش معنویت در جامعه صورت خواهد گرفت.




4- جهانی سازی اسلام در گرو باز تولید تمدن اسلامی است.

قرآن کریم به عنوان متن واقعی وحی آسمانی که باطل را در ساحت آن راهی نیست (فصّلت، 42) متقن ترین سندِ نگاهِ سازگار و مثبت به انسان، طبیعت و دنیا است. از آیات این کتاب آسمانی به عنوان آخرین برنامه ی زندگی انسان تا دامنه ی رستاخیز و نیز از سیره ی قولی و عملی پیامبر اکرم(ص) که در تاریخ ثبت و ضبط است و حتی مستشرقان نیز به آن اذعان و اعتراف دارند، به دست می آید که هدف اسلام آن است که انسان در کنار، و تنگاتنگِ ترقّی و تعالی روحی و تکامل معنوی و تمدن اخلاق مدار با بهره گیری از نیروی اندیشه از منابع موجود در زمین برای بهبود زندگی خود استفاده نماید بلکه حتی از انسان خواسته شده است که به آباد کردن زمین بپردازد. قرآن کریم با صراحت هر چه تمام تر از انسان می خواهد که آستین همت را بالا زند و زمین را برای زندگی بهتر آباد نماید. آیه ی مورد نظر چنین است:

« وَإلی ثَمُودَ اَخاهُم صالحًا قالَ یا قَومِ اعبُدُوا اللهَ ما لَکُم من إلهٍ غَیرُه هُوَ أنشَأَکُم من الاَرض وَ استَعمَرَکُم فیها .... » ( هود، 61)

یعنی: « به سوی قوم ثمود برادر شان صالح را فرستادیم. صالح به آنان گفت: ای قومِ من خدا را بپرستید که برای شما هیچ معبودی جز او نیست. اوست که شما را از زمین پدید آورد و شما را به عمران آن واداشت. »

چنانکه پیداست پیام صالح (ع ) به عنوان پیامبر خدا به مردم آن است که در کنار یکتا پرستی یعنی ارتقاء معنوی و رشد و تکامل روحی و تمدن اخلاق مدار، برای بهره گیری از طبیعت دستی بگشایند و تمدن صنعتی را بنیاد نهند.

فلسیوف متألّه و مفسر بزرگ معاصر علامه طباطبائی از عبارت « هُوَأَنشَأَکُم من الاَرض وَ إستَعمَرَکُم فیها » اینگونه استنباط می فرماید: « خداوند از مواد زمینی، حقیقتی به نام انسان به وجود آورد و کم کم با تربیت، او را به کمال رسانید و او را چنان سرشت که در زمین تصرف کند و آن را بحالی در آورد که برای زندگی اش سودمند افتد و نیازها و کمبودهائی که احساس می کند به وسیله آن رفع کند ... » (طباطبایی،1370، ج10/ 472)

همچنین از مجموعه ي آیاتی که با ماده ی « سَخِرَ » شروع می شود می توان استنباط نمود که اولاً: زمین و آسمان و طبیعت به گونه ای طراحی و آفریده شده است که انسان توان تصرف درآن را داشته باشد.

ثانیاً: انسان به گونه ای آفریده شده است که توان و قابلیّتِ تصرفِ در طبیعت را دارد.

ثالثاً: گرچه آیات سیاق خبری دارند؛ به قرینه ی دیگر آیات از جمله آیه ی 32 از سوره ی مبارکه ی الرّحمن و 61 از سوره ی هود می توان استنباط نمود که معنای ثانوی آیات، ماموریت انسان به تصرف در طبیعت است و یکی از مهمترین پیش نیازهای تمدن نیز تصرف در طبیعت است. علاوه بر دلالت های صریح قرآن، اهمیّت علم و عالم در سیره ی شفاف و روشن پیامبر (ص ) نیز دلالت براین مطلب دارد. در اینجا دو گزاره نورانی از پیامبر اکرم(ص) به عنوان شاهد بحث ذکر می گردد تا نسبت هر چه بیشترِ دین و علم و جنبه تمدنی دین، روشن گردد.

الف: قالَ رَسوُلُ الله ( صَلی الله عَلیه واله ) : أُطلُبُوا العلمَ وَلَو بالصین فَانَّ طَلَبَ العلم فَریضَة ٌعَلی کُلّ مُسلم » (مجلسی، 1453ه، ج1/180)

یعنی: « دانش را هر چند در چین باشد جستجو و طلب کنید زیرا طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است. »

نکته ی مهم در این حدیث آن است که قطعاً مقصود از طلب علم در چین علم توحید نیست زیرا وجود مقدس پیامبر (ص ) کانون علم توحید بود و دلیلی ندارد در چین جستجوشود بنابراین به کمک قرائن می توان فهمید مقصود علمی است که به زندگی انسان رونق می دهد.

ب: قال رسول الله (ص): « اَلعلمُ علمان علمُ الاَدیان وَ علمُ الاَبدان» (همان، ج1/220) یعنی: « دانش دو نوع است؛ دین شناسی و پزشکی »

به جرأت می توان گفت این رویکرد به دانش حکایت از بُعد تمدن سازی دین دارد و دراین باره کافی است فرد پژوهشگر پیشرفت های اسلام و مسلمین در قرن های پنجم تا دهم هجری را مورد مطالعه قرار دهد تا از نزدیک با سهم اسلام در تأسیس تمدن جهانی آشنا شود.

آقای « ادوین . و. پالو » در این باره می نویسد: « اعراب و مسلمانان در بنیان گذاری اروپا و تمدن درخشانی که از درون تاریکی های هزاره قرون وسطی بیرون آمد سهم فراوانی داشتند. » (زمانی، 1348، 96)

جان برنال در این باره می گوید: « برای اینکه بتوانیم نحوه پیدایش علوم جدید را شرح بدهیم بایستی بدانیم که این تحول مسبوق به چه سوابقی است. باید با دوره طولانی و بسیار ناشناخته وتاریک آن مرحله از آمادگی که به این تحول منجر شد، آشنا شویم و بالاخره باید سهم فرهنگ دوران کلاسیک و تمدن های پیشین همچنین سهم اسلام، ایران، هند و چین را در ساختمان علوم جدید تشخیص دهیم. شکوفائی خیره کننده ی فرهنگ اسلامی در عمر کوتاه خود در عین اینکه وسیله ی انتقال فرهنگ کهن بود محرکی نیز برای ترقی علوم به شمار می رفت. » (برنال، بی تا، 189)

سخن وُلتر نیز دراین باره شنیدنی است وی می گوید: « در دوران توحش و نادانی، پس از سقوط امپراطوری روم، مسیحیان همه چیز را مانند هئیت، شیمی، طب، ریاضیات و غیره از مسلمانان آموختند واز همان قرون اولیه هجری ناگریز شدند برای گرفتن علوم متداوله ی آن روزگار به سوی آنان روی آورند. » (حدیدی، بی تا، 87)

آنچه گفته شد تنها نمونه هائی اندک از اعترافات بی شماری است که در کتاب هائی نظیر سرگذشت تمدن، انسان در تکاپوی تمدن جدید، تاریخ تمدن و کتابهای تاریخ علم آمده است آری؛

خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران ( حافظ )

آنچه به اختصار گفته شد را یک سو می نهیم و نگاهی اجمالی به سیر تمدن صنعتی غرب می افکنیم تا زمینه ای برای طرح هدفِ بحث فراهم گردد. برای هر محققی روشن است که غرب جدید که بر ویرانه ی اقتدار فرو ریخته ی کلیسا بارویکرد به طبیعت از ناحیه ی روشنفکران و با ایدئولوژی سکولار و نیز با پشت کردن به حکمت (Wizdem) و روی آوردن افراطی به علم تجربی (Sience ) و همچنین با گریز از آموزه های آسمانی و معنویت شکل گرفت، سرانجام سر از اومانیسم در اندیشه، نسبیت در اخلاق، شکّاکیّت در معرفت شناسی، فائده گرائی در عمل و لذّت گرائی در قلمرو فرهنگ و هنر در آورد به گونه ای که به اعترافِ متفکران همان سامان و سرزمین مانند « مارکوزه » در کتاب انسان تک ساختی و « ایان بار بُر» در کتاب پرسش از تکنولوژی و دیگر منتقدان، مدرنیته از درون دچار پارادکس شده است.

این مطلب حتی از سوی کارگزاران سیاسی غرب نیز مطرح گردیده است به عنوان نمونه « زبیگنیو بِرژنیسکی » مشاور امنیت ملی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا و از اندیشمندان سیاسی و ذی نفوذ لیبرال دموکراسی آمریکا معتقد است: « سکولار یسم عنان گسیخته ی حاکم بر نیم کره ی غربی در درون خود نطفه ی ویرانی تمدن غربی را می پرورد. » (مددپور، 1381، 41) بدون شک امروز کسی نمی تواند تحولات روزافزون و انبوه پدیده های نو که محصول عصر روشنگری و انقلاب صنعتی در تفکر، بینش و شیوه ی تولید در زندگی است را انکار کند اما هنگامی که همه ی این دست آوردها را با یک حساب سرانگشتی و عقل سلیم در مقابل غفلت ها، ناهنجاری ها، انحراف ها، تنش ها و تعارضات فرهنگی و اخلاقی قرار می دهیم؛ در می یابیم که جهان درگیر چه مصیبت و مخمصه ای شده است. مصیبت تا بدانجا است که اندیشمندان غرب فریاد می زنند که این جهان را نگهدارید که ما می خواهیم از آن خارج شویم.

آری؛ جهان در قرون اخیر دستخوش بحران هائی گردیده است که در تمام قملروهای زیستی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فکری و غیره ملتها را سخت به خود مشغول کرده است. « رنه گنون » در این باره می گوید: « اعتماد به پیشرفت و ترقی نامحدود که اندکی پیش نوعی عقیده ی جامد و جزمی و دست نخوردنی و بحث ناپذیر به شمار می رفت، امروز دیگر مورد قبول اکثر مردم نمی باشد. برخی کم و بیش به طور مبهم و آشفته مشاهده می کنند که تمدن باختری به جای اینکه هر روز در راه رشد و تکامل در جهت واحدی پیش برود، شاید یک روز به نقطه توقف و سکون برسد و یا حتی یکسره در دل طوفانی مهیب، راه فنا در پیش گیرد. شاید آنان به روشنی نمی بینند که خطر در کجاست و ترس های موهوم از مخاطراتی که گاهگاه ابراز می دارند، به حد کفایت، بقاءِ بسیاری از خطاها را در اذهان آنان ثابت می کند ولی این امری است که سرانجام به آن پی برده و می دانند خطری وجود دارد حتی اگر هم، آنان بیش از آنچه درک می کنند احساس نمایند و به درک این نکته نائل آیند که این تمدن که متجددین آنهمه شیفته ومفتون آنند در تاریخ جهان پایگاهی ارجمند و ممتاز ندارد و شاید همان سرنوشتی داشته باشد که آن همه تمدن های دیگر داشته اند، تمدن هایی که در دوران های کم و بیش دوردست به کام نیستی فرو رفته اند و بعضی از آنها بحز آثاری گمنام و بقایائی که کمتر مشهود و قابل شناخت است و یا به دشواری می توان شناخت از خود بر جای ننهاده اند. » (گنون، 1372، 19 و 18) « اشپینگلر» نیز دراین باره می گوید: « تمدن غرب به صورت اجتناب ناپذیر در حال زوال است و روزی درآینده از صحنه روزگار محو خواهد شد و جای آن را جامعه ی جدیدی خواهد گرفت. » (کاظمی، 1377، 2)

از آنچه گفته شد به دست می آید که از یک سو اسلام دین تمدن ساز است و از انسان می خواهد که دست به آبادی زمین بزند واز سوی دیگر تمدن غرب به دلیل رشد یکسویه رو به فرو پاشی است و آن بهشت زمینی که « فرانسیس بیکن » و دیگران در پی ساختنش بودند به جهنمی هویّت کُش تبدیل شده است به گونه ای که آژیر خطر سالهاست به صدا در آمده است. اکنون این پرسش مطرح می شود که با توجه به خاتمیت اسلام و رسالت جهانی آن چگونه می توان به این هدف والا دست یافت؟ در پاسخ باید گفت این مهم تنها در سایه ی باز تولید تمدن اسلامی امکان وقوع دارد و با نظر به پیشینه ی تمدن اسلامی و نقش آن در تمدن موجود جهانی، این امر میسور و ممکن است اگر چه معسور و دشوار است.

در این باره باید گفت انقلاب اسلامی ایران و بطور مشخص جمهوری اسلامی ایران به عنوان نماینده ی تفکر اسلامی در عصر حاضر مسئولیت بزرگی بر دوش دارد زیرا اگر انقلاب اسلامی نتواند جنبه تمدنی اسلام را برای دنیا اثبات کند نخواهد توانست به عنوان یک سرمشق زندگی به باز قدسی کردن جهان بپردازد و تنها در حد یک توصیه کننده باقی می ماند و باید دانست که با توصیه ی تنها نمی توان جهان را تغییر داد و با توجه به اینکه دانش یکی از مهم ترین مؤلفه های تمدن است؛ باز تولید آن تمدن تنها در سایه ی دانش و پژوهش میسّر است البته جای بسی سرور وشادمانی است که طلیعه ی صبح روشن تمدن اسلامی در روند پژوهش ها و دستاوردهای علمی اندیشمندان جوان و انقلابی ایران اسلامی در دو دهه ی اخیر در زمینه های گوناگونِ دانش نمایان گشته است علاوه بر اینکه سر مشق این آرمانِ مهم با ابتکار هوشمندانه ی خلف صالح امام، مقام معظم رهبری، تحت عنوان « جنبش نرم افزاری » تعیین گردیده است و صد البته ظهور صبح دولت آن تمدن که پیوندی مبارک میان ایدئو لوژی، تکنولوژی، اخلاق، صنعت، عدالت، معنویت و آزادی است، بستگی تامّ و تمام به همت والای نخبگان و نیز تصمیم سازی مدیران نظام جمهوری اسلامی ایران دارد.

نگارنده یقین دارد که عاقلان دنیا می دانند همه ی مخالفت های کانون سلطه، آمریکای جهانخوار و همدستان و همداستانان وی با فعالیت های هسته ای ایران اسلامی ترس از احیاء آن پیشینه ی درخشان تمدن اسلامی است که به شهادت تاریخ، ایرانیان مسلمان نقش تعیین کننده ای در آن داشته اند. اکنون شایسته است پیش داوری حکیمانه ی پیامبر رحمت، آخرین سفیر الهی محمد مصطفی(صلی الله علیه واله) به عنوان حُسن ختام این مبحث تقدیم خوانندگان گردد.

آن حضرت در مورد جایگاه ایمانی و علمی ایرانیان پس از نزول آیه ی سوم از سوره ی مبارکه ی جمعه با نهادن دست مبارک بر شانه ی سلمان فارسی( رَحمةالله علیه ) فرمود: « لَوکانَ الایمانُ فی الثُرَیّا لَنالَتهُ رجالٌ من هؤلا ء » یعنی: « اگر ایمان در ستاره ی ثریا نهفته باشد ایرانیان بدان دست خواهند یافت. » (طبرسی، 1988، ج10/429) نکته ی مهم آن که در برخی از نقل ها واژه ی « علم » بجای واژه ی « ایمان » در روایت یاد شده قرار دارد که قطعاً درستی این مبحث را بیشتر و شفاف تر پشتیبانی می کند.

اکنون به عنوان پیام غدیر و نتیجه نهائی این بحث باید گفت، باز تولید تمدن اسلامی در دنیای معاصر نتایج زیر را در پی خواهد داشت:

1) با توجه به اینکه ایران اسلامی کانون منحصر به فرد منجی گرایی از نوع مهدوی است و عصرِِ امام مهدی( ع ) عصرشکوفائیِ بخش اعظم دانش است باز تولید تمدن اسلامی، تبلیغی روشن و دفاعی اصیل از منجی گرائی از نوع مهدوی است که مشترک میان همه مسلمانان است.

2) با توجه به نزاع ساختگی میان علم و دین که متأسفانه در تاریخ روشنفکری به همه ی ادیان آسمانی از جمله اسلام تعمیم داده شد، یقیناً توفیق جمهوری اسلامی در عرصه علم و باز تولید تمدن اسلامی خنثی کننده ی عملیات تخریبی آن دسته از روشنفکران غربی و غرب زده ای است که جاهلانه و مغرضانه دست به این کار زده و می زنند.

3) با زتولید تمدن اسلامی یکبار دیگر نقش ایران و اندیشه ی ایرانی را درگسترش و جهانی سازی اسلام بیش از پیش روشن خواهد نمود.


5– ولایت فقیه ( در عصر غیبت ) تنها عامل تداوم بعثت پیامبران و نشان دهنده ی ضرورت حضور انسان کامل در نظامِِ احسنِ وجود است.

« ولایت » سازوکاری است که نظام احسن وجود چه در قلمرو تکوین به صورت یک حقیقت و هستِ وجودی و حق ذاتی و چه در قلمرو تشریع به صورت یک بایدِ مشروط، مبتنی بر آن است بدین معنی که همه ی کائنات از ماه تا ماهی و از کاه تا کهکشان و همه ی عوالم وجود از ناسوت تا ملکوت و جبروت و لاهوت همه و همه تحت مدیریت آن حقیقت لایزال اداره می شود زیرا الوهیت حضرت حق مقتضی ربوبیت و تدبیر از جانب او است. این مطلب در بطن و متن اندیشه ی اسلامی به ویژه در قرآن کریم درقالب توحید افعالی، موجود و مبرهن است. از نظر قرآن نه تنها خداوند ولایت دارد بلکه تنها ولیِّ نظام هستی اوست و مفهوم حصری که در کریمۀ « هوالولیّ » (الشوری، 9) نهفته است اثبات کننده ی این مطلب است.

نفوذ ولایت الهی در نظام هستی تا آنجا است که حتی ولایت شیطان که مأموری از مأموران الهی است در راستای ولایت خداست. از این سو نیز هیچ فعلی چه حَسَن چه قبیح از قلمرو قدرت، ولایت و تاثیر خداوند بیرون نیست. چنان که کریمه ی « کُلّاً نُمِدُّ هِؤلاء و هؤلاء مِن عطاء ربّک» آیه بیستم از سوره ی مبارکه ی اسراء گواه این مطلب است اگر چه فهم آن فوق العاده دقیق و حساس و گاهی مردافکن است.

استاد علّامه جوادی آملی در زمینه ولایت خداوند می نویسد: « خدای سبحان دارای سه ولایت است . اولین ولایت، ولایت عامّ است که با ربوبیت مطلقه ی خدا همراه می باشد و همه ی موجودات را زیر پوشش خود قرار می دهد. مؤمنین، کفار و حتی شیطان تحت این ولایتند. شیطان مخلوق خدا است و در پیشگاه خدای سبحان ذلیل است. این قسم از ولایت که محصول ربوبیت مطلقه ی خدای سبحان است همه ی مخلوقات را فرا می گیرد. دومین ولایت، ولایت خاصّ است که خدای سبحان نسبت به همه ی مؤمنین دارد و صدر آیة الکرسی (البقره، 255) ناظر به این ولایت است. سومین و برترین ولایت، ولایت اخصّ است که انبیاء و اولیاء الهی مشرَّف به این ولایتند. » (جوادی آملی، 1367، 73 و 74) و از آنجا که « ولیّ » از اسماء فعلی حضرت حق است و با عنایت به اینکه فعل حضرت حق، مظهر می طلبد لذا انسان کامل « هستی جامع » و« لَيلة القدرِِ» عالَمِِ امکان و « قطب زمان » و « معدِن کلمات الله » و حجت خداوند و مظهر او است که از وی در فرهنگ قرآنی به « امام » که سِرِِِِِِِِِِِِِّ نبوت است تعبیر می شود، چنین انسانی غایت آفرینش است و بی وجود او هستی وجود خارجی نخواهد داشت و لغو و بیهوده است چنانکه امام صادق ( ع ) در پاسخ به سوءال ابوحمزه درباره ی بقای زمین بدون امام فرمود: « لَوبَقیَت الاَرضُ بغَیر امام لَساخَت » یعنی: « چنانکه زمین بدون امام بماند، نابود می شود. » (الکلینی الرازی، 1370، ج1/137)

چنین انسانی به اذن خداوند همیشه وجود دارد. از فروغ گستر هدایت امام صادق ( ع ) رسیده است که فرمود: « الحُجَّة قَبلَ الخَلق وَمَع الخَلق وَبَعَدَ الخَلق » یعنی: « حجت خدا پیش از مخلوقات به همراه مخلوقات و پس از آنها وجود دارد. » (همان، ج1/155)

به تعبیر علّامه، حسن زاده آملی: « و این چنین انسان ثمره ی شجره ی وجود و کمال عالم کَون و غایت حرکت وجودیه و ایجادیه است. » « نَحنُِ صَنایعُ الله و الناسُ ( والخلقُ ) بعدُ صنایعُ لنا » چه، غایت قصوایِ ایجاد عالم و تمام و کمال آن، خلقت انسان است. » (حسن زاده، 1382، 153)

یک درخت است نظام ازلیُّ و ابدی آدم او را ثمر است و چه گرامی ثمری (حسن زاده آملی، 1385، 375)

همه ی این مطالب ( ولایت انسان کامل ) را می توان از کریمه ی « انَّما وَلیّکُمُ اللهُ و رَسولُهُ و الذّینَ آمَنوا الذّینَ یُقیمُونَ الصلوة َو یُؤتونَ الزّکو ة َو هُم راکِعون » آیه ی پنجاه و پنجم از سوره ی مبارکه ی مائده به روشنی هرچه تمام تر استنباط نمود. لیکن چنان که پیشتر به اجمال گذشت ولایت تشریعی ولیِّ خداوند در بُعد زعامت اجتماعی یک « بایدِ مشروط » است و آن شرط نیز اقبال مردم و خواست آنان است. این حقیقت را می توان از بیان صریح و نیز سیره ی عملی امام علیّ بن ابی طالب ( ع ) استنباط نمود. آن حضرت در پی تقاضای مردم برای تصدی امر حکومت فرمودند: « اَیُّهاالنّاسُ عَن مَلَاء و إذنٍٍٍ ، انَّ هذا اَمرُکُم لَیسَ لِاَحَدٍ فیه حقٌّ إلّا ما اَمَرتُم » یعنی: « ای مردم این ( حکومت ) تابع امر شماست هیچ کس جز آنکه شما او را امیر خود گردانید حق حکومت بر شما را ندارد. » (ابن الاثیر، 1385ق، ج3/ 193) ونیز فرمودند: « لَنا حَقٌ فَإن أُعطینا وَاِلّا رَکبنا أَعجازَ الابل و إن طالَ السّری » یعنی: « ما را حقی است ( ما واجد صلاحیت زمامداری هستیم ) اگر به ما داده شود و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروی، به درازا کشد » (نهج البلاغه، حکمت) بنابراین عدم تحقق ولایت تشریعی معصوم در بُعد زعامت اجتماعی، به مردم مربوط می شود همان گونه که خواجه طوسی نیز عدم قیام امام برای تشکیل حکومت دینی را به خواست مردم نسبت می دهد و می گوید: « وُجُودُهُ لُطفٌ و تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَرُ وَ عَدَمُهُِ مِنّا » یعنی: « وجود امام در نظام هستی از باب قانون لطف است و تصرّف وی در اداره ی امور، لطفی دیگر و عدم تصرّف وی به دلیل عدم درخواست ما است. » (طوسی، بی تا، 507)

تا بدینجا معلوم گشت که اولاً: نظام هستی چه در قلمرو تکوین و چه در عرصه تشریع مبتنی بر ولایت است. ثانیاً : ولایت انسان کامل در طول ولایت خداوند است. ثالثاً: ولایت تشریعی معصوم در بُعد زعامت اجتماعی و ریاست عامّه، منوط به خواست مردم است.

اکنون این پرسش پیش می آید که با توجه به تعطیل ناپذیری دین، امر ولایت معصوم در بُعد زعامت اجتماعی در عصر غیبت چگونه اِعمال می شود زیرا معقول نیست که دین خاتم برای دوره ی غیبت سازوکاری نداشته باشد. اینجاست که امتیاز نظریه ی « ولایت فقیه » که ( با رعایت فضل سبقت دانشمندان پیشین در سطح مباحث نظری ) تنها و تنها ابتکار یگانه ی دوران، امام خمینی ( ره ) بوده است، خود را می نمایاند. این نظریه ي ممتاز و مترقّی شناسه ی مهم انقطاع ناپذیری حرکت پیامبران و اثبات کننده ی ضرورت حضور انسان کامل در نظام هستی و نیز در عرصه ی مدیریت جامعه ی بشری است.

آنچه اکنون مهم و اساسی است اثبات کار آمدی این نظریه است که از متن ارشاد آخرین حلقه از سلسله ی نور، امام زمان ( ع) در مورد « حوادث واقعه » و نیز از متن آموزه های وحیانی و نبوی و علوی و درسهای نورانی دیگر معصومان ( علیهم السلام ) برخاسته است و این تکلیف بزرگ، امروز بر دوش مدیران نظام جمهوری اسلامی است که با استقرار عدالت اثبات کنند « مدیریت فقهی » برای همه ی روزگاران، مدیریتی کار آمد است. ازآنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت:

اولاً: امام خمینی ( ره ) به عنوان فرزند « غدیر » توانست با طرح نظریه ی ولایت فقیه و تأسیس نظامی مبتنی بر آن، میان اسلام و مقتضیات زمان پیوند برقرار کند.

ثانیاً: نظریه ی « ولایت فقیه » تضمین کننده ی حضور پیوسته ی دین در قلمرو مدیریت زندگی بشر است.

ثالثاً: نظریه ی « ولایت فقیه » با دفاع نظری و عملی از ضرورت حضور انسانِ کامل در قلمرو زندگی انسان، اثبات کننده ی حقانیت « غدیر » است.







رهیافت ها :


1) انديشه سياسي جزء لاينفكّ تفكر اسلامي است و متن وحي و سيره ی پيامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) اثبات كننده ی آن می باشد.

2) " غدير" گرانيگاه تاريخي انديشه ی سياسي در اسلام و سندِ تاريخيِ تفكيك ناپذيري دين از سياست است.

3) انقلاب اسلامي ايران جلوه اي از تحقّقِ سر مشقي است كه خدا و پيامبردر غدير ترسيم نموده اند.

4) راهبرد پیوسته ی دین در عرصه ی روابط اجتماعی ملت ها به ویژه ملت های مسلمان، وحدت در اصول و مبانی مشترک است.

5) رسالت اصلی انقلاب اسلامی ایران به عنوان پیش درآمد انقلاب جهانی مهدوی، استقرار عدالت است زیرا که عدالت، علت تامّه ی معنویت در جامعه می باشد.

6) در صورت استقرار نسبی عدالت، جمهوری اسلامی به عنوان یک مدل موفق از مدیریت دینی به شایستگی معرِّف اسلام علوی و مبشِّر اسلام مهدوی خواهد بود.

7) باز تولید تمدن اسلامی با مرکزیت ایران اسلامی:

الف- خنثی کننده ی عملیات تخریبی بنگاه های استکبار خبری در جهان است.

ب- دفاعی روشن و اصیل از منجی گرائی (نوعِ مهدوی) است.

ج- اثبات کننده ی نقش ایران و اندیشه ی ایرانی – اسلامی در گسترش و جهانی سازی اسلام است.

8) نظریه ی « ولایت فقیه »، تضمین کننده ی حضور پیوسته ی دین در قلمرو مدیریت زندگی بشر است.

9) نظریه ی « ولایت فقیه » با دفاع نظری و عملی از ضرورت حضور انسان کامل در قلمرو زندگی انسان، اثبات کننده ی حقانیتِ « غدیر » است.





فهرست منابع

1- قرآن کریم

2- نهج البلاغه

3 –آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم، مؤسسه خلیج .

4- ابن الاثیر، ابوالحسن علی بن محمد، )1385 ق(، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر.

5 – ابوتمام،) 1998 م(، ديوان الحماسه، شرح مرزوقي، لبنان، دارالفكر.

6 – برنال، جان، علم در تاریخ، ترجمه ح . اسدپور و کامران فانی.

7 – جوادی، آملی، عبدالله،) 1367ش(، ولایت در قرآن، تهران، مرکز انتشارات فرهنگی رجاء.

8 – حسن زاده آملی، حسن،) 1382ش(، انسان کامل در نهج البلاغه، قم انتشارات قیام.

9- حسن زاده آملی، حسن،) 1382ش(، دیوان، قم انتشارات قیام.

10 – حکیمی، محمد رضا و محمد و علی،) 1367ش(، الحیاه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

11 – حکیمی، محمد رضا،) 1384ش(، جامعه سازی قرآنی، قم، انتشارات دلیل ما.

12 – حکیمی، محمد رضا،) 1363ش(، تفسیر آفتاب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

13 - حدیدی، جواد، اسلام از نظر ولتر، چاپ سوم، تهران، انتشارات توس.

14 - الحویزی، علی بن جمعه، بدون تاریخ، نورالثقلین، قم، چاپخانه علمیه.

15 –خميني، روح الله، )1385ش(، صحيفه نور، موسسه نشر اثار امام خميني، تهران.

16- زمانی، مصطفی، )1348ش(، اسلام و تمدن جدید، قم، انتشارات علمیه.

17- ضيف، شوقي، )1995م(، تاريخ الادب العربي، مصر، قاهره، دارالمعارف.

18- طباطبائی، محمد حسین،) 1370ش(، المیزان، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، تهران.

19- طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن،) 1988م(، مجمع البیان فی تفسیر القران، لبنان، دارالمعرفه.

20- الکلینی الرازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق،) 1370ش(، اصول کافی، انتشارات اسوه.

21– طوسی، نصیر الدین محمد، بدون تاریخ، کشف المراد، شرح علامه حلّی، تهران، انتشارات اسلامیه.

22– کاظمی، علی اصغر،) 1377ش(، بحران جامعه مدرن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

23- گنون، رنه،) 1372ش(، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاء الدین دهشیری، تهران، انتشارات امیر کبیر.

24– مجلسی، محمد باقر،) 1453ق(، بحارالانوار، لبنان، مؤسسه الوفاء.

25– مدد پور، محمد،) 1381ش(، انقلاب اسلامی ونظریه پایان تاریخ، قم، انتشارات بضعه الرسول.

26- مطهری، مرتضی،) 1380ش(، سیری در نهج البلاغه، قم، انتشارات صدرا.

27– مطهری، مرتضی،) 1380ش(، امامت، قم، انتشارات صدرا.



مشخصات
عنوان موضوع : جایگاه والای حضرت مهدی(عج) در خطبه غدیر
نویسنده : ابوالفضل
تاریخ انتشار : پنجشنبه 16 مهر 1394


چاپ اين صفحه













موضوعات: غدیر,

[ بازدید : 303 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

پنجشنبه 16 مهر 1394
21:48
Abolfazl

مطالب وبلاگ

جالب ترین مطالب خواندنی

مطالب مرتبط

پشتیبانی

آوازک